سلام سلام صد تا سلام
سلام مامانی بالاخره بعد از یک مدت غیبت طولانی وقت کردم بیام مطلب جدبدی برات بنویسم . دخترکم از بعد تعطیلات عید دیگه مامانی خیلی سرش شلوغتر شد و نرسید بیاد برات چیزی بنویسه که برات الان همشونو میگم : 1- بعد از تعطلایت چند تا از دوستای بابایی خونه ی ما دعوت بودند که یکشون یه پسر داشت (امیر محمد پسر بهروز ضیایی) و فرداشم خاله الهام و خاله موناو مرجان و کیانا(دختر خاله الهام)ابودند که تو کلی با اونها اون 2 روز بازی کردی و من و بابا متوجه شدیم که تو خیلی روابط اجتماعی قوی ای داری. 2- بعدشم تولد بابا علی بود که با هم رفتیم شرکتش سوپرایزش کردیم و براش ادکلن خریدیم و کلی خوشحالش کردیم . 3- روز 4 اردبیهشت ماه شما راه افتادی و کل...
نویسنده :
rasha
15:04